رمان عاشقانه معشوقه ی فراری استاد
-
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت چهل و پنجم (آخر)
همونطور که به سمت پلهها میرفت گفت: هیچوقت واسم تکراری نمیشی، همیشه تازهای.دلبرانه خندیدم.– خاصیت عشقه نفسم.**********نگاهی به قفسهی سینهم…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت چهل و چهارم
مهرداد کنارم نشست و همونطور که گونهشو نوازش میکرد لبخندی زد.– به هیچ کسی نمیدمش، برید فردا بیاین.خندم گرفت.عطیه با…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت چهل و سوم
به سمتم چرخید و فقط خیره شد.بیتاب گفتم: د بگو مهرداد.آروم به سمتم اومد.– حتی بچهشم مثل خودش سیریشه.– یعنی…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت چهل و دوم
چند ثانیه بعد لبخندی زد و به انگلیسی گفت: تبریک میگم، همسرتون بارداره.انگار دنیا روی سرم خراب شد و با…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت چهل و یکم
رادمان تموم مدت به مامانش چسبیده بود و خداروشکر اون جاوید خانم نیومده.عمارت حسابی شلوغ شده بود و صدای آهنگ…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت چهلم
نفس تو سینم حبس شد.– چرا؟نفس عصبی کشید و بازوهامو گرفت و یه بار تکونم داد.– سوال پیچم نکن باید…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت سی و نهم
یه دفعه همشون به سمتم هجوم آوردند و به ثانیه نکشیده تو بغل فاطمه و مرضیه درحال خفه شدن قرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت سی و هشتم
خودمو روی مبل پرت کردم و تلوزیونو روشن کردم.روی مبل دراز کشیدم و کوسنو زیر سرم گذاشتم.یه کم تو کانالا…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت سی و هفتم
دستهامو بیشتر دورش حلقه کردم.– میخواستم… میخواستم فعلا بهت نگم چون… چون…اما گریه نذاشت ادامه بدم.سعی کرد جدام کنه.– بلند…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی فراری استاد
رمان معشوقه ی فراری استاد پارت سی و ششم
مرموز نگاهش کردم.– اون دیگه به خودم مربوطه اما اگه نگفتم به این معنی نیست که چشم از کارات برمیدارم،…
بیشتر بخوانید »