رمان عاشقانه معشوقه ی جاسوس
-
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۷۰ (آخر)
#نفس بشقاب پر از سیب و پرتغالو روی پاش گذاشتم که معترضانه گفت: گفتم بیار خودم پوست میکنم نفس!رو مبل…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۹
#راوی کیف و روی شونه لغزوند و خیره به خونه ی نقلی رو به روش گفت: کوچیکه اما قشنگ و…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۸
#آرام از مرتب بودن مانتوم اطمینان پیدا کردم و از دستشویی بیرون اومدم.– پیس آرام؟چینی روی پیشونیم افتاد و نگاهی…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۷
*******از بزرگی شهربازیای که توش بودم فکم پایین افتاده بود.بعد از نوزده، بیست سالگی که از خدا گرفتم این اولین…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۶
#نفس آروم در اتاقو باز کردم که همراه با تقی که کرد بیاراده لبمو گزیدم.پاورچین پاورچین وارد اتاق شدم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۵
#رایان کلتو از توی داشبورد برداشتم و در صندوق عقبو باز کردم که صدای جیغ و هق هقهاش واضح شد.گرفتمش…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۴
****************برای بار دوم نگاهی به آرزوم روی بالن آرزوها انداختم.” به امید روزی که هممون برگردیم ایران، من عروس رایان…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۳
#مطهره با شک نگاهی به کنارم انداختم و دستگیره رو ول کردم.به سمت اتاق پسرا رفتم و درشو آروم باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۲
*******تا خواست به بابام زنگ بزنه سریع گوشیو از دستش چنگ زدم و کنارم پرت کردم که از جا پرید.–…
بیشتر بخوانید » -
رمان معشوقه ی جاسوس
رمان معشوقه ی جاسوس پارت ۶۱
نگاه کوتاهی به حموم و بعد به گوشی انداختم.انگشتمو روی دکمهی سبز نگه داشتم.جز به جز بدنم داشتند وادارم میکردند…
بیشتر بخوانید »